سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/3/15
1:24 عصر

علی از تو مظلوم تر، تو از علی مظلوم تر...

به قلم: rOOzbahan در دسته سرگرمی

به دلم چه بگویم؟ به تنهایی ام، به بی کسی ام، به غربتم چه بگویم؟
اگر بمانم ، به دشمن چه بگویم؟ که قبر فاطمه اینجاست؟! نه ، می روم ولی...
نفسی علی زفراتها محبوسه
یا لیتها خرجت مع الزفرات
   پرنده جانم زندانی این آشیان تن شده است ، ای کاش جان نیز همراه این ناله های جگرسوز در می آمد.
   بعد از تو زندگی بی معنی است، حیات بی روح است و دنیا خالی است و من فقط گریه ام از این است که مبادا عمرم طولانی شود. زندگی ام ادامه یابد.
   فشار زندگی پس از تو بر من سنگین است و کسی که چنین باری بر دوش دل دارد، روی خوشی نمی بیند . من چگونه ترا که پدر مهربانی هایم بودی فراموش کنم، انگار من شده ام مأمور زنده کردن آنهمه غصه هایم.

   میان هر دو یار روزی فرقتی هست، اما هیچ چیز به قدر جدایی تحملش ممکن نیست. هر چیز جز فراق، تحملش آسان است. اینکه من بلافاصله بعد از محمد، فاطمه را از دست داده ام، خود دلیل بر این است که دوستی دوام ندارد.
   زهرا جان! چطور بگویم؟ فراق تو سخت است، سخت ترین است، تاب آوردنی نیست. تحمل کردنی نیست. کارم شده است گریه حسرت آمیز و شیون حزن انگیز، برای دوستی که خود به بهترین راه پاگذاشت و مرا تنها گذاشت.
   ای اشک همیشه ببار! ای چشم هماره همراهی کن که غم از دست دادن دوست، غم یکی دو روز نیست، غم جاودانه است.

   دوستی که هیچ کس جای او را در قلبم پر نمی کند، یاری که هیچ دیّاری به قدر او عشقم را معطوف خود نمی کند، یاری که از پیش چشم و کنار جسم رفته است اما درون قلبم هرگز.
   فاطمه جان! عزیز دلم! چه سود که در کنار قبر تو نازنین بایستم، به تو سلام کنم و با تو سخن بگویم وقتی پاسخی از تو نمی شنوم.
   چه شده است ترا فاطمه جان که پاسخ نمی دهی؟ آیا سنت دوستی را فراموش کرده ای؟
   زهرای من! کاش علی را غریب و خسته و تنها، رها نمی کردی. 
                                                                               دلنوشته ای از سید مهدی شجاعی در مجموعه کشتی پهلوگرفته.